این روزای عروسکم (فروردین و اردیبشهت 93)
دختر گلم ,نفسم سلام ببخشید مامان جون خیلی دیر به دیر می یام و واست از کارات و حرف های قشنگی که می زنی بنویسم آخه این روزا حسابی سرم شلوغه و عروسی خاله نعیمه و عمو مجید هست و دارم خودمو آماده میکنم آخه یکشنبه آینده بلیط داریم و می خوایم بریم تهران . امروز داشتم ازت می پرسیدم عروسی کیه ؟ قاطی کرده بودی .مبگفتی خاله مجید خیلی با حال یود. دیگه بگم که چند روزی رفتی مهد ولی گفتم از اول مهر انشاءالله بزارمت . خلاصه عاشق حمام شدی و هرکی خواست بره حمام می خوای با هاشبری و میگی خودم آب میریزم روی سرم انگار نه انگار که تا دو هفته قبل از حمام متنفر بود ی ...
نویسنده :
ندا مامان یسنا
20:27